بعد مدت ها دیدمش!!!
دستامو گرفت...وگفت:چقد دستات تغییر کردن....
خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم...تو دلم گریه کردم و گفتم...
بی معرفت!دستای من تغییر نکردن...
دستات به دستای اون عادت کرده...!!
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:
,
ساعت
19:24 توسط raha
| |